سلام به همه عزیزان امیدوارم روز های شلوغ اسفند ماه رو به خوبی وخوشی سپری کنید .

من که امسال خیلی تو تمیز کاری خانه نتوانستم تا الان به مادر جان کمک کنم البه بخاطر اینکه طی سال مامان یک نفر رو گرفته بود برای تمیزی خانه خیلی انچنان تمیز کاری سخت نداریم ولی اتاق خودم وخواهر رو قراره فقط یه اساسی مرتب کنیم برای لوازم آرایشام یک ست خوشگل سبدهای تریکو بافت سفارش دادم هنوز دستم نرسیده ولی اماده شده اش رو دیدم دست دوستمه باید برم ازش بگیرم هر سه شنبه اون خانم میاد کمک مادر جان محل کارهم که دیگه نگو انقدر کار هست که یه روزایی مثل دیروز تا ۵/۱۵ سرکار بودم نتوانستم کلاس ورزشم رو برم  رفتم خانه خواه مانی برداشتم وباهم رفتیم خانه ما نیما که کلاس داشت خواهر بردتش من ومانی هم تندی اومدیم خانه سرراه از سوپری مارش ملو خرید عاشق مارش ملو هست منم یه بستنی وانیلی خریدم که با کدو حلوایی بخوریم اومدم خانه دایی هم خانه ما بود دورهم نشستیم به چایی خوردن وصحبت کردن بعدش به مامان گفتم مامان تو خسته ای بزار برای شام یه چیزی درست کنم اول گفت کتلت ولی خدایی انقدر کمرم درد میکرد که گفتم نه بزار برای ناهار فردامون ماکارونی درست کنم برای شام هم میرزاقاسمی  در کنارش کدو حلوایی رو هم گذاشته بودم بخار پز بشه دیگه مشغول بودم یکی یکی اومدن بابا اومد بعدش خواهر ونیما امدن بعداونم برادر رسید خواهر که شیرینی تر خریده بود چایی ریختم وهمه با شیرینی خوردن ولی عجیبه که من اصلا دلم شیرینی نمیخواست ونخوردم ودلم پیش کدوحلوایی وبستنی بود کدو که پخت قشنگ ابش ورچید لهش کردم با گوش کوب بعد تو یکم کره تفتش دادم بهش دارچین وپودر قهوه زدم وگذاشتم خوب بره تو خورد هم واما

اومدم دور مواد ماکارونی درست کردن گوشت وکه تفت دادم قارچم ریختم وادویه هارو هم اضافه کردم ودیگه فلفل دلمه ای هم ریختم گذاشتم بپزه رفتم سراغ میرزاقاسمی اونم مرحله به مرحله پیش رفتم وقتی گذاشتم گوجه هاش بپزه قابلمه رو پر کردم برای ماکارونی اونا هم حاضر شد رفت برای دم کشیدن دیگه همه چی درحال پخت بود در کنارش به خواهری گفتم ماست وترشی بریز ظرف هارو اماده کردم قابلمه هایی که کثیف شده بود شستم همه جارو یه دستی کشیدم ودیگه میز رو چیدم همگی دور هم خوردیم بابا که این ماه انقدر سرش شلوغه میاد خانه داره از خستگی وامیره من که خیلی دلم براش میسوزه کمک هم نداره باز ما دختر ها کلی به مامان کمک میکنیم ولی بابام خیلی دست تنهاست برادرم هم که بخاطر عید نوروز صدا وسیما داره کلی فیلم اماده میکنه برای تعطیلات هر روز صبح کله سحر میره تا اخروقت خسته تر از همه میاد خانه خلاصه که انقدر همه خسته اند نمیشه بهشون حرفی زد منم که انگار خستگی برام معنا نداره وهمه جوره برای خودم کار انجام میدم دیگه قراره اصلا از هیچ کس وهیچ حرفی ناراحت نشم وفقط لبخند بزنم وامسال رو فقط با لبخند آغاز کنم .

انقدر تا بعدشام خوردن همه چی تند وسریع بود ظرف هارو که گذاشتم تو ماشین  بقیه غذاهارو هم جابجا کردم وبعدش ناهار امروز خودم رو کشیدم تندی حاضر شدم تا با خواهر برم خانه شون چون شوهرش رفته ماموریت وتنهاست ودیگه نشد که کدوحلوایی وبستنی بخورم  ودیگه رفتیم خانه خواهری یه سفارش هم به بنیاد فرهنگی اموزش داده بودم اونو اورده بودن رفتم خانه خواهر چندتا پارتش رو گوش دادم بچه ها که خوابیدن نشستیم به دیدن سریال رقص روی شیشه دوقسمتش رو دیدیم قشنگ بود تا ببینیم قسمت های بعدی چطوره .

تو این بدو بدوها برای پنجشنبه هم تولد دعوت شدیم با خواهرها ودوستای دیگمون باید بریم لواسان دادمادمون که نیست باید با خواهر بریم اونم تازه چی هنوز ارایشگاه هم وقتمون برای هفته دیگه است ولی خدادوشکر هنوز خوبه مدل ابروهام موهامون رو که یه دور رنگ کردیم که رنگش یکدست بشه وقراره دوباره یه رنگ دیگه بزاریم تا کلی تغییر کنیم خلاصه برنامه خوشگلاسیون ما مونده برای هفته بعد خدا به همه سلامتی ودل خوش بده وهیچ بنده ای شرمنده عزیزانش نشه دوستون دارم عزیزانم.

خداجون ممنونم بابت همه خوبی ولطف ومهربانی 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معماریا - آموزشگاه مجازی معماری بلبرینگ، رولبرینگ و یاتاقان انصاری منتظرگرافیک فروشگاه اینترنتی آبی پایگاه شهید نظری خانیک فاخته پلاس همگام دانش آموزی Elijah عنوان سایت قنادی پاپیون