روز ۷ فروردین صبح ساعت ۱۰ بیدار شدم بعداز درست کردن یه صبحانه خوشمزه با روغن حیوانی تخم مرغ تپلی زدم ویکم همه جارو مرتب کردم مامان مشغول کارهای ناهار بود بهشون گفتم بعدناهار بریم یه چرخی بزنیم باغ کتاب دیدم هیچ کس حرفی نزد استقبالی نکرد ولی خودم دوست داشتم برم اونجا وفیلم آشغال های دوست داشتنی رو ببینم  بعدناهار همه جا رو مرتب کردم طرف هارو چیدم تو ظرفشویی ورفتم آماده شدم خواهری هم طبق معمول قرار بود برن خانه دوستشان  منن اسنپ گرفتم ورفتم اتفاقا راننده یه خانم بود یه صدای کلفتی مثل مردها داشت حتی رانندگی فرمان گرفتنش مثل مردها بود خیلی به موقع رساند من و رفت اول از هوا و آسمان ابی اونجا یه استوری گرفتم  ورفتم داخل اول کار بلیط سینما رو گرفتم برای ساعت ۷/۴۵ جا داشت  منم با خیال راحت کتاب فروشی هارو دیدم کتاب فلسفه تنهایی رو که خیلی دوست داشتم خریدم  بعدش رفتم با هفت سین خوشگلی که چیده بودن عکس گرفتم بعدش رفتم قسمت کتاب های کودک اونجا کلی لذت بردم از دیدن بچه ها وخریدهاشون  بعداز اونجا رفتم کافی شاپ ویه چایی سبز خوشمزه وکیک سیب ودارچین سفارش دادم بعداز اونجا رفتم برای دیدن فیلم  ،فیلم خوبی بود .

بعداز دیدن فیلم گوشیم دیگه شارژش کم شده بود وتا میخواستم برم دیگه نمی توانستم اسنپ بگیرم رفتم گوشیم رو زدم به شارژ تا این فاصله کتابم رو درآوردم خواندم  خیلی جالب بود همه جور تیپی بودن خیلی ها که با لباس های  رسمی کفش های پاشنه دار اومده بودواصلا نمی توانستن درست راه برن خدایی نمی دانم چرا انقدر مردم ما به خودشون سختی میدن.

بعد که گوشیم شارژ شد رفتم به طرف پارک آب وآتش انقدر تاریک بود هیچ کس اون سمتی نمی رفت یهو یه ترسی به جونم افتاد انگار تو جنگل تنها داری قدم میزنی آخه باید از پارک طالقانی رد بشی تا به آب وآتش برسی قدم هام رو تند تر برمیداشتم ولی سکوتش ونم نم بارون دلم نمیخواست زود رد بشم یه اتوبوس دوطبقه اونجا بود ازش عکس گرفتم خواهری وقتی کوچیک بود دیگه اخرین اتوبوس دوطبقه کار میکرد وهمیشه میگفت دوست دارم یه اتوبوس دوطقوه بخرم توش پراز ادم باشه و من رانندگی کنم خلاصه رسیدم به آب وآتش  وکلی اونجا قدم زدم بعد به خواهری زنگ زدم برام اسنپ بگیره که گفت ۱۹ تومن گفتم نمیخواد خودم با تاکسی میام بعدش یه قسمت نمایشگاه زده بودن رفتم اونجا رو دیدم برای مامان زردچوبه خریدم وبعد به برادرم زنگ زدم گفتم میای دنبالم گفت پیش دوستام هستم وبعدش کلی غرزد که چرا تنهایی رفتی وازاین حرفا گفتم بابا قطع کن خودم میام بعدش اسنپ گرفتم ودیدم ۱۴ تومن زد سریع هم اومد اونجا بود که کلی خودن رو شماتت کردم که چرا اصلا بهش زنگ زدی خودت اومدی خودت هم برمی گردی ودیگه سریع رسیدم واینم رفت تو تجربه های خوب دیگه وبه خودم قول دادم که بیشتر از این کارها انجام بدمواین داستان آغاز سال ۹۸ ادامه دارد


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اولین فن سایت گروه مومولند Nancy House of horror1 مداد رنگی دل شکسته عاشق Paula طراحی گرافیک ادیت David Michele